امروز بدجوری دلم هوای روزهای شاد گذشته رو داشت..
بعد مدتها یه سری به این دفترچه زدم و خیلی غمگین شده که چرا 3 سال
به روزشنکردم..
همش تقصر دنیای مجازیه که به سرعت نور در حال تغییر و تحوله..
از روزی که تلگرام برپا شد و تونستم عکسها و خاطرات رو توش ثبت کنم
و بعدش
اینستاگرام که دیگه نگوووووو...حسابی تنبل شدم.
تصور اینکه اینجا باید کلی وقت بزارم و کلی انرزی برای آپلود کردن عکسها و تغییر
سایز و تنظیمات دیگه هربار بیخیالش شدم..
اما امروز که دوباره این دفترچه رو ورق زدم احساس کردم چقد اینجا گرم تر و
صمیمی تره ..
قطعا هانا بدا با دیدنش خوشحال میشه..
مخصوصا که امسال موفق شد بخونه و بنویسه..
طی این سه سال یه وروجک شیطون دوست داشتنی به جمع ما اضافه شد
که درست 17 فروردین 2 سالش شد..
دختر دردونه ام هم کلاس اول رو تموم کردی.
یادمه تو خاطرات هفت ماهگی نوشته بودم کی میشه بنویسم 7 سالگی و
امروز اینجا و اکنونه..
حالا مینویسم کی میشه وارد دانشگاه بشی ..... و منظر اون روز می مونم..
دختر شیرینم هانا...
برچسب : نویسنده : koodakeman1390o بازدید : 114